قالب کوچینگ
در طول یک دهه گذشته، کوچینگ به عنوان رویه و تخصص در هزاران قالب مختلف ریشه دوانده است؛گسترش کوچینگ و مهارت های آن همچنان در طیف متنوعی از محیط های مختلف ادامه دارد.امروز کوچ ها در محیط های مختلف، از دفاتر مرکزی گرفته تا سازمان هاو موسسات مختلف، مشغول بکارند.امروزه کوچینگ یک پدیده جهانی و بین فرهنگی ست.
کوچ ها و کوچی ها در ده ها دسته جمعیت شناختی مختلف از نظر سن، درآمد، آموزش،قومی و موقعیت شغلی پراکنده اند.خیلی از کوچ ها در یک حوزه منتخب حرفه ای تخصص پیدا کرده اند و روی کار با مدیران عامل، مهاجران، هنرمندان و موسیقیدانان یا والدین و نوجوانان متمرکزند.ما معتقدیم کوچینگ زمانی بیشترین تاثیر را دارد که کوچ و کوچی فضایی امن برای کار ایجاد کنند، در مورد هدف و ارزش کوچینگ به درک مشترکی برسند و مهم تر از همه رابطه کاری مشترک خود را آگاهانه طراحی کنند.کوچی ها در جلسات اولیه متوجه می شوند از کوچینگ چه انتظاری باید داشته باشند. فرآیند اولیه به آنها فرصت می دهد موقعیت فعلی، مسیر پیش رو، نقاط قوتی که از آن برای رسیدن به هدف بهره می برند و موانعی را که سر راه دارند به روشنی درک کنند.
شروع کردن
کوچینگ معمولا با یک فرآیند اولیه آغاز می شود که بخشی از آن شامل آشنا کردن کوچی و بخشی از آن شامل کشف استعداد ها و نقاط ضعف درونی کوچی به وسیله خود اوست. این زمینه سازی، کوچی را با فرآیند کوچینگ آشنا می کند، فرصتی برای طراحی رابطه مشترک پیش روی او و کوچ قرار می دهد و مسائل و اهدافش را روشن می کند.
محیط کوچینگ
تعامل کوچینگ، در بنیادی ترین فرم خود، گفت گویی است بین کوچ و شخص دیگر یا کوچ و دو یا تعداد بیش تری از افراد.ولی این یک گفت و گوی معمولی نیست. گفت و گوی موثر کوچینگ الزامی قدرتمند و واضح دارد که معطوف به یادگیری، تغییر و رشد است. محیطی که گفتگو در آن شکل می گیرد، اهمیتی حیاتی دارد. منظور از محیط هم محیط فیزیکی و هم جو حاکم بر رابطه است که از قواعد و مقررات، درک انتظارات و توافق های دو جانبه تشکیل شده است که همگی در خدمت فرآیند کوچینگ هستند. گفت و گوی کوچینگ موثر ایجاد محیطی برای برقراری رابطه است که بیش ترین سکوت و بیش ترین وضوح ممکن را داشته باشد.
تصویر کلی
برای موثر بودن کوچینگ، کوچی باید متعهد به کاوش، تغییر، یادگیری، خطر کردن، استقامت حتی در شرایط سخت و صرف زمان و انرژی باشد. کوچی باید مشتاق باشد تا پا را از حیطه راحتش فراتر بگذارد و به خاطر تغییر وارد حیطه ناشناخته ها شود.بدون چنین عهدی، کوچینگ به بیراهه می رود و به صحبت های دوستانه و فهرست کارهای روزمره که اغلب ناتمام می مانند، محدود می شود. کوچ ها باید در مورد تعهدشان به کوچی صریح باشند.این تعهدی ست برای واکاوی عمیق و شجاعانه، برای گوش سپردن دقیق کلماتی که به زبان می آیند و نمی آیند. کوچینگ در این سطح از تعهد می تواند هیجان انگیز و الهام بخش باشد.
کوچی ای که متعهد به کوچی ها و اهداف نهایی شان است، مشتاق چالش، برانگیختن، انگیزه دادن، دلگرم کردن و گاهی اصرار برای قبول مسولیت از سوی کوچی هاست.این تعهد دو جانبه، این رابطه مشترک طراحی شده بین کوچی و کوچ، فضایی امن خلق می کند که کوچی ها می توانند در آن دست به کارهای مهمی برای زندگی خود بزنند.
عصب پژوهی کوچینگ
تاثیر کوچینگ خودش را در تغییر نشان می دهد؛ این واضح ترین شاهدیست که نشان می دهد کوچینگ موثر عمل می کند. با تداوم کوچینگ، شاهد رفتارهای تازه ای خواهیم بود.در طول چند سال گذشته، شناخت ما از آن چه در طول تغییرات مثبت در درون مغز اتفاق می افتد، بیش تر شده است و در مورد طرز فکر و فرآیندهایی که در رابطه کوچینگ به نفع تغییر عمل می کنند،اطلاعات زیادی به دست آمده اند.
کوچینگ قوه تخیل را فعال می کند و از نیروی کنجکاوی کمک می گیرد. تحقیقات عصب پژوهی آنچه را کوچ ها از سر تجربه می دانستند تایید می کنند: به هر کجا توجه کنی، انرژی همان جا جریان پیدا می کند و این انرژی مولد است. در واقع، مسیرهای عصبی جدیدی ایجاد می کند و به دیدگاه های جدید، باورهای جدید، انتظارات جدید و در طول زمان، به نتایج جدیدی می انجامد که پایدارند؛ چون روی این مسیر های عصبی شکل گرفته اند.
رابطه کوچینگ کم کم نزدیکی و پیوند، تعهد و اعتماد ایجاد می کند. کوچی ها از این تعاملات، نیرو می گیرند؛ چون طوری طراحی شده است که به تغییر کمک می کند. شیمی مغز به اثر گذاری هر چه بیش تر این رابطه یاری می رساند. علم عصب پژوهی با بررسی رابطه متقابل بین نیمکره مغز، یعنی ارتباط بین خلاقیت و شناخت که هر دو برای موثر بودن کوچینگ ضروری هستند، نشان می دهد ترکیبی از برنامه های واضح و قوه تخیل در اثر گذاری هر چه بیش تر کوچینگ نقش دارد.